: «آب، هوا، زمین!»
چند تن بودند،
و بعد چند تن بیش.
: «هرگز!»
یک تن بود، آن بالا- مهیب و استوار.
: «آب، هوا، زمین!»
چند تن بیش شدند و بیشتر.
قطرهای خون بر خیابان فرود آمد،
گرم و لزج.
: «آب، هوا، زمین!»
تنها بیشمار، یکدل، ناهراس
: «آب، هوا، زمین،
و اینکه تو نیز نباشی!»
آن یک- لرزان- ندا داد ، با تبسمی رنگ باخته:
: «باشد،
آب، هوا، زمین،
و... من!»
: «هرگز!»
...
آن برفت، گریان،
و این برجایش:
: «هیچ،
آب، هوا، زمین، ازآن خداست!»
صدایش تلخ پیچید در خیابان ـ با خشم
: «شما را همانا من کافی!»
: «آنچه که تو فرمان دهی!»
شاد بودند، گیج، خسته.
به خانههایشان بازگشتند.
...
هه!
سی و اندی بگذشت.
زمین به خشکی گرایید،
آب و هوا آلوده،
تنها غرق گناه،
خیابان تنها.
...
: «آب، هوا، زمین!»
چند تن بودند،
و بعد چند تن بیش...
چند تن بودند،
و بعد چند تن بیش.
: «هرگز!»
یک تن بود، آن بالا- مهیب و استوار.
: «آب، هوا، زمین!»
چند تن بیش شدند و بیشتر.
قطرهای خون بر خیابان فرود آمد،
گرم و لزج.
: «آب، هوا، زمین!»
تنها بیشمار، یکدل، ناهراس
: «آب، هوا، زمین،
و اینکه تو نیز نباشی!»
آن یک- لرزان- ندا داد ، با تبسمی رنگ باخته:
: «باشد،
آب، هوا، زمین،
و... من!»
: «هرگز!»
...
آن برفت، گریان،
و این برجایش:
: «هیچ،
آب، هوا، زمین، ازآن خداست!»
صدایش تلخ پیچید در خیابان ـ با خشم
: «شما را همانا من کافی!»
: «آنچه که تو فرمان دهی!»
شاد بودند، گیج، خسته.
به خانههایشان بازگشتند.
...
هه!
سی و اندی بگذشت.
زمین به خشکی گرایید،
آب و هوا آلوده،
تنها غرق گناه،
خیابان تنها.
...
: «آب، هوا، زمین!»
چند تن بودند،
و بعد چند تن بیش...